تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1391برچسب:, | 22:9 | نویسنده : باران

 اگه ماهی از سال بودم:تیر

اگه یه روز بودم: دوشنبه

اگه یه عدد بودم:22

اگه یه جهت بودم:مشرق

اگه یه هم راه بودم:همراه اول و آخر

اگه یه نوشیدنی بودم:آب پرتقال

  

اگه یه گناه بودم:عشق 

اگه یه درخت بودم:درخت آلبالو

اگه یه گل بودم:رز سفید

اگه آب و هوا بودم: معتدل

اگه یه رنگ بودم:صورتی

اگه یه پرنده بودم:گنجشک

اگه صدا بودم: امواج دریا

اگه یه فعل بودم:مهربون بودن

اگه یه پنجره بودم:رو به دریا

اگه تاریخ بودم:سالگرد ها(دوستی و ازدواج)

اگه پزشک بودم:پزشک مغزو اعصاب

اگه یه وسیله ی آشپزخونه بودم: یخچال

 

اگه یه ساز بودم:گیتار

اگه شعر بودم: حریم عشق تو بودم چون ماه نو بودی    کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار

اگه یه اسم بودم:----

اگه طبیعت بودم: ساحل

اگه یه حس بودم: دوست داشته شدن

اگه یه بازی بودم: آب یخ

اگه یه بیماری بودم: سرماخوردگی

اگه یه فحش بودم: دیوونه

اگه یه حیوون بودم: جوجه

اگه حکم دادگاه بودم: عفو و گذشت

اگه یه میوه بودم: پرتقال

اگه یه هنر بودم: نوازندگی

اگه یه جاده بودم: جاده ای که بی انتها باشه...

 

 

 



تاريخ : پنج شنبه 12 مرداد 1391برچسب:, | 18:49 | نویسنده : باران

 


Flash Animation

 

 

 

حالا دلواپست هســتم ، من اگه بی تو شکستم

اگه تنها و غریبــم ، چشم به راه تـــو نشستم

اگه خندیدی به حرفام ، اگه پاسُخی ندادم

منُ این حس عجیبم ، تو سوالی یا که جوابم ؟

خاطره هایی که بدون تو میمیرن

همون شبهایی که بهونت رو می گیرن

ببین چــه آسون زدی قلبمو شکستی

بگــو هنوزم چشم به راه من نشستی....

 

 

 

 

 



تاريخ : سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, | 17:55 | نویسنده : باران

نمی تونم فراموشت کنم

 

شاید فراموشت شدم،شاید دلت تنگه برام

شاید بیداری مثل من،به فکر اون خاطره ها

شاید تو هم شب که می شه،می ری به سمت جاده ها

بگو تو هم خسته شدی،مثل من از فاصله ها

با هر قدم برداشتنت، فاصله بینمون نشست

لحظه ای که بستی در رو،شنیدی ، قلب من شکست

یادت بیاد که من کی ام،همون که می میره برات

همونی که دل نداره برگی بیفته سر راهت

نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام

تو مثل خالکوبی شدی،تو تک تک خاطره هام

از کی داری تو دور می شی،از من که می میرم برات

از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت

نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام

تو مثل خالکوبی شدی،تو تک تک خاطره هام

از کی داری تو دور می شی،از من که می میرم برات

از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت

بگو من از کی بگیرم حتی یک بار سراغتو

دارم حسودی می کنم به آینه ی اتاق تو

کاش جای اون آینه بودم،هر روز تو رو می دیدمت

اگر که بالشت بودم هر لحظه می بوسیدمت

نمی تونم دورت کنم لحظه ای از تو رویاهام

تو مثل خالکوبی شدی،تو تک تک خاطره هام

از کی داری تو دور می شی،از من که می میرم برات

از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت

از کی داری تو دور می شی،از من که می میرم برات

از منی که دل ندارم برگی بیفته سر راهت



تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1391برچسب:, | 11:22 | نویسنده : باران

 

 یه اتاقی باشه گرمه گرم..روشنه روشن..

تو باشی منم باشم..

کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید..

تو منو بغلم کنی که نترسم..که سردم نشه..که نلرزم..

اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار..پاهاتم دراز کردی..

منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم..

با پاهات محکم منو گرفتی ..دو تا دستتم دورم حلقه کردی..

بهت می گم چشماتو می بندی؟

میگی اره بعد چشماتو می بندی ...

بهت می گم برام قصه می گی ؟ تو گوشم؟

می گی اره بعد شروع می کنی اروم اروم تو گوشم قصه گفتن..

یه عالمه قصه طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی شن..

می دونی؟

می خوام رگ بزنم..رگ خودمو..مچ دست چپمو..یه حرکت سریع..

یه ضربه عمیق..بلدی که؟

ولی تو که نمی دونی می خوام رگمو بزنم ..تو چشماتو بستی ..نمیدونی

 

من تیغ رو از جیبم در میارم..نمی بینی که سریع می برم..نمی بینی

خون فواره می زنه..رو سنگای سفید..نمی بینی که دستم می سوزه

و لبم رو گاز می گیرم که نگم اااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی..

تو داری قصه می گی..

من شلوارک پامه..دستمو می ذارم رو زانوم..خون میاد از دستم میریزه

رو زانوم و از زانوم میریزه رو سنگا..قشنگه مسیر حرکتش..

حیف که چشمات بسته است و نمی تونی ببینی..

تو بغلم کردی..می بینی که سرد شدم..محکم تر بغلم میکنی که گرم بشم..

می بینی نا منظم نفس می کشم..تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت.

می بینی هر چی محکم تر بغلم می کنی سرد تر میشم..

می بینی دیگه نفس نمی کشم..

چشماتو باز میکنی می بینی من مردم..

می دونی ؟ من می ترسیدم خودمو بکشم از سرد شدن ..از تنهایی مردن..

از خون دیدن..وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم..

مردن خوب بود ارومه اروم...

گریه نکن دیگه..من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم

خوشگل شدیااا

 بعدش تو همون جوری وسط گریه هات بخندی..

گریه نکن دیگه خب؟ دلم می شکنه..

دل روح نازکه.. نشکونش خب؟؟



تاريخ : چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, | 12:17 | نویسنده : باران

زندگی ساده است

معنای زیبایی دارد

زندگی، البته برای هرکس از منظر عقیده و محل زندگی، متفاوت است

اما چیزی هست در بطن زندگی

که همواره مشترک است میان تمام ما انسان ها

اگر به دقت بنگریم

اگر کمی ژرف تر نگاه کنیم به آن

زندگی یک لبخند از اعماق قلب است

زندگی گریه کردن برای کسی است که دوستش داری

زندگی چای خوردن با خانواده است

زندگی آهنگ گوش دادن و فکر کردن است

زندگی به ستاره ها،

به ماه، به ابرها، نگاه کردن است

زندگی همان لذتی است که با نفس کشیدن در هوای بارانی عایدمان می شود

زندگی همان خنداندن یک انسان است

زندگی راه رفتن ها و افتادن ها و باز بلند شدن های یک کودک است

زندگی می تواند یک پیام باشد که تو برای کسی می فرستی، پیامی حاوی عشق و محبت و دوستی

زندگی می تواند خیلی ساده باشد

اگر ما بخواهیم

زندگی قدم زدن در هوای باران و برف

زندگی لرزیدن در سرمای زمستان

زندگی لمس آفتاب داغ تابستان

زندگی همان احساسی است که داری وقتی باد بهاری به صورتت می وزد

زندگی همان لحظه هایی است که در سختی ها، قلبهامان به هم نزدیک می شود

زندگی نفس کشیدن به یاد دوستان است

زندگی نوشتن است

زندگی جستجوی حقیقت است

زندگی گفتن کلمه ی دوستت دارم به عزیزان است

زندگی بوسیدن مادر

و در آغوش گرفتن پدر است

زندگی عیادت یک بیمار است

زندگی شاد کردن دل یک انسان است

زندگی همان وقتی است که سرت را بر روی زانوی مادرت می گذاری و آرام می گریی

زندگی لحظه های ناب دعاست

زندگی عشق است

و بدون آن نفس کشیدن است نه زندگی

 

 

 

به نظر شما زندگی چیست؟

 



تاريخ : دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, | 11:47 | نویسنده : باران

  

فرزند عزیزم:

آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی.

اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم ویا نتوانستم لباسهایم را بپوشم.

اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است.

صبور باش و درکم کن.

یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم.

برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم ... .

وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن.

وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم،با تمسخر به من ننگر.

وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند،فرصت بده و عصبانی نشو.

وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بدههمانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی ... .

زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم،عصبانی نشو...روزی خود میفهمی

از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصبانی نشو.

یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم.

کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم.

 

فرزند دلبندم،دوستت دارم.



تاريخ : یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | 18:59 | نویسنده : باران

  

 

      سلام اي چشم باراني ! پناهم مي دهي امشب ؟

      سوالم را که مي داني ! پناهم مي دهي امشب ؟

 

      منم آن آشناي ساليان گريه و لبخند

      و امشب رو به ويراني ، پناهم مي دهي امشب ؟

 

      ميان آب و گل رقصان ، ميان خار و گل خندان

      در آن آغوش نوراني ، پناهم مي دهي امشب ؟

 

      دل و دين در کف يغما و من تنها و من تنها...

      در اين هنگام رو حاني ، پناهم مي دهي امشب ؟

 

      به ظلمت رهسپار نور و از ميراث هستي دور

      در آن اسرار پنهاني ، پناهم مي دهي امشب ؟

 

      رها از همت بودن ، رها از بال و پر سودن

      رها از حد انساني ، پناهم مي دهي امشب ؟

 

      نگاهت آشنا با دل ، کلامت گرمي محفل

    تو از چشمم چه مي خواني ؟ پناهم مي دهي امشب ؟

 

 

 



تاريخ : یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | 18:52 | نویسنده : باران

 به راستی چه سخت است خندان نگهداشتن لبها در زمان گریستن قلبها

 و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی

 و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهای تنهایی

 در حالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد

 اماچه شیرین است در خاموشی و خلوت به حال خود گریستن

و چه زیباست رویاهایی که در آینده نزدیک به تمام آنها می رسی

و چه دلنشین است خاطره ها و یادها

و به راستی چه شیرین است زندگی با تمام تلخی هایش

و........

 

 

                                    



تاريخ : یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, | 18:5 | نویسنده : باران

 انتخاب کن

رز= عاشق

نرگس= مهربان

ياس= مظلوم   

ميخك= جدي

زنبق= تودار

شب بو= مغرور

مريم= صبور

لاله= باگذشت

نيلوفر= شيطون 

پرتغال= مهربان و اجتماعي

توت فرنگي=احساساتي و زود رنج

موز =شجاع

نارنگي= ساده

خيار=مهربان و زود رنج

اناناس=ساده و خوش اخلاق

كيوي = سر سخت

گيلاس =خانواده دوست

خرمالو = تنبل و ساده



تاريخ : پنج شنبه 22 تير 1391برچسب:, | 18:20 | نویسنده : باران

 این حق هر آدمی است که یکی را داشته باشد که روز تولدش کنارش باشد، دستش را بگیرد، سکوت کند، لبخند بزند، معلوم باشد که خوشحال است که آن آدم به دنیا آمده است.

یکی باشد که که کیک شکلاتی و نسکافه ای نخرد، شمع نخرد، کادوهای روبان پیچ شده نخرد، فقط یک دانه بوسه مهربان روی پیشانی آدم بگذارد و متفاوت باشد با بقیه ی آدمها...

یکی باشد که ساده و خالصانه برایت تولد بگیرد، هر چه دارد بدهد... از عشق، از قلب، از شعر، از خیام، از دوبیتی های فایز، از چهارتا گلدان کاکتوس...

از هر چه که دارد، از بهترینهایش...

هر چه که جای دستهایش رویش مانده باشد، همان ها را برایت بیاورد، حتی خاکش را هم نگیرد... بگذارد غبارش، تربت مقدسی باشد که سرمه چشمهایت کنی...

حالا اگر کسی اینها را داشت که هیچ، اما اگر نداشت همان بهتر که روز قبل از تولدش بخوابد و فردایش بیدار نشود... همان بهتر که به روی خودش نیاورد... همان بهتر که از یاد ببرد... اصلا بهتر که به دنیا نیاید...! 

 

             

                     



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد