تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, | 17:54 | نویسنده : باران

 هیچ زمان  دل به کسی نبند، چون این دنیا اینقدر کوچیکه که دو تا دل کنار هم جا نمیشه! و اگر دل بستی، هیچوقت ازش جدا نشو چون این دنیا اینقدر بزرگه که دیگه پیداش نمیکنی....

برای خودت زندگی کن! کسی که تو را دوست داشته باشد، با تو می ماند.، برای داشتنت می جنگد، اما اگر دوستت نداشته باشد به هر بهانه ای می رود....

معلم برای سفید بودن برگ نقاشیم، تنبیهم کرد و" همه " به من خندیدند! اما من خدایی را کشیده بودم که " همه " می گفتند دیدنی نیست....

گاهی نیاز داری به یه آغوش بی منت که تو رو فقط واسه خودت بخواد، که وقتی تو اوج تنهایی هستی، با چشماش بهت بگه: "هستم تا تهش"...

به یه جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود می رنجه، زود میره، زود هم برمی گرده، اما اونی که دیر می رنجه، دیر میره، اما دیگه بر نمیگرده....

تو را به رخ تمام شقایق ها می کشم و می گویم: تا گل من هست زندگی باید کرد.....

هرگز چشمانت را برای کسی که معنی چشمانت را نمی فهمد گریان نکن...

باران تکراری نمی شود هر وقت بیاید دوست داشتنی ست، تو برای من "بارانی"....

تنهایی یعنی: اینقدر یه خاطره رو مرور کنی، که نخ نما بشه...

 این که هر بار سرت با یکی گرم باشه دلیل بر ارزشت نیست، آنقدر بی ارزشی که خیلی ها اندازه تو هستند.....

آنقدر ها هم که می گویند دنیا تاریک نیست، می توان شمعی روشن کرد و در مقابل خورشید ایستاد....

سختی تنهایی را وقتی فهمیدم که دیدم مترسک به کلاغ میگه: هر چی دوست داری نوکم بزن ولی تنهام نذار....

در زمین عشقی نیست که زمینت نزند، آسمان را دریاب....

((هست)) را اگر قدر ندانی می شود((بود)) و چه تلخ است ((هستی)) که ((بود)) شود و ((دارمی)) که

((داشتم))...

                                                           

                                                                   

                                               

                          

     



تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, | 15:45 | نویسنده : باران

  .......زندگی.......

 

زندگی آنقدر ارزش دارد که به خاطر آن از همه هستی خود مایه بگذاریم تا قصری با شکوه از مهربانی، محبت، عشق و دوستی بنا کنیم و زندگی آنقدر بی ارزش است که نباید به خاطر آن دلی را بیازاریم و برای رسیدن به قله های فانی دنیا دست به هر کاری بزنیم.

تا وقتی سرت را بالا می گیری توی آسمان شب نگاهت به جای دیدن ماه به طرف ستاره ها کشیده می شه. هزاران ستاره. کدامین ستاره به تو چشمک می زند؟ ستاره کم نور یا ستاره ای پرفروغ؟؟!! دنبال ستاره ای باش که چشمکش تنها برای توست و تنها برای تو نور می تاباند.

از چشمک های ممتد و پیاپی ستاره های بزرگ و نورانی بپرهیز، آن ستاره به همه می نگرد و همه به آن می نگرد...

            

                            

                                          

 



تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1391برچسب:, | 14:45 | نویسنده : باران

                    

 

عطر انتظار

 

گرچه خسته ام گرچه دلشکسته ام باز هم گشوده ام دری به روی انتظار تا بگویمت هنوز همبه آن صدای آشنا امید بسته ام.

ای تو صاحب زمان! ای تو صاحب زمین ! دل جدا زیاد توآشیانه ای خراب و بی صفاست. یاد سبز و روح بخش تو ، یاد لطف بی نهایت خداست. کوچه باغ سینه ام ای گل محمدی به عطر نامت آسناست. آنکه در پی تو نیست کیست؟ آنکه بی بهانه ی تو زنده است در کجاست؟

ای کرامت وجود! باد غربتی که می وزد به کوچه های بی تو، بوی مرگ می دهدبوی خستگی، فسردگی کوچه ها در انتظار یک نسیم روح بخش، یک پیام آشنا و دلنواز سینه را گشوده اند. کوچه های ما همیشه عاشق تو بوده اند.

ای کبوتر دلم هوایی محبتت! سینه ام آشنای نعمت غم است، گر هزار کوه غم رسد هنوز هم کم است.از درون سینه ام ناله های مرغ خسته ای به گوش می رسد. بالهای زخمی ام نیازمند مرهم است.

صبحگاه جمعه ها آفتاب یاد تو ز ندبه های ما طلوع می کند.آنکه شب پس از دعابا سرود اشتیاق و نغمه امیدبا دلی سفید خواب رفته است، روز را به شوق دیدنت شروع می کند. ای تو معنی امید و آرزو! ای برای انتظار عاشقانه آبرو! عشق های پاک در میان خنده هاو گریه های عاشقان پیش عصمت الهی ات خضوع می کند.

ای بهانه ای برای زیستن! اشتیاق همچو سبزه بهاره هر طرف دمیده است.جمکران جلوه ای از انتظار و شوق ماست.ای بهار جاودان! ای بهار آفرین! ما در انتظار توییم، ای امید آخرین!

ای عزیز دل پناه شیعیان! ای فروغ جاودان!سایه ی بلند نام و یاد تو از سر و سرای عاشقان بی قرار کم مباد.قامت بلند شوق جز بر آستان پرشکوه انتظار خم مباد...



تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, | 22:33 | نویسنده : باران

                     



تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, | 22:18 | نویسنده : باران

ای صمیمی ، ای دوست

گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام می آیی

"دیدنت" حتی از دور

آب بر آتش دل می پاشد

آنقدر تشنه ی دیدار توام

که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم

دل من لک زده است

گرمی دست تو را محتاجم

و دل من به نگاهی از دور

طفلکی می سازد

ای قدیمی ، ای خوب

تو مرا یاد کنی یا نکنی

من به یادت هستم

من صمیمانه به یادت هستم

آرزویم همه سرسبزی توست

دایم از خنده، لبانت لبریز

دامنت پرگل باد



تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:باران, دوست می دارم, | 13:17 | نویسنده : باران

باز باران می بارد...

تو نیستی...

اما من...

هنوز هم باران را مثل تو دوست می دارم...



تاريخ : دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, | 12:3 | نویسنده : باران

  من از خدا خواستم که پلیدی هایم را بزدا!

خدا گفت: نه

آنها برای این در تو نیستند که من آنها را بزدایم، بلکه آنها برای این در تو هستند که نو در برابرشان پایداری کنی.

من از خدا خواستم که بدنم را کامل سازد!  

خدا گفت: نه

روح تو  کامل است و بدنت موقتی ست.

من از خدا خواستم به من شکیبایی دهد!

خدا گفت: نه

شکیبایی بر اثر سختی ها به دست می آید، شکیبایی دادنی نیست بلکه به دست آوردنیست .

من از خدا خواستم تا به من خوشبختی دهد!

خدا گفت: نه

من به تو برکت  می دهم ، خوشبختی به خودت بستگی دارد.

من از خدا خواستم تا از دردها آزادم سازد!

خدا گفت: نه

درد ورنج تو را از این جهان دور کرده و به من نزدیکتر می سازد.

من از خدا خواستم تا روحم را رشد دهد!

خدا گفت: نه

تو خودت باید رشد کنی ، ولی من تو را می پیرایم تا میوه دهی.

من از خدا خواستم به من چیزهایی دهد تا از زندگی خوشم بیاید!

خدا گفت: نه

من به نو زندگی می بخشم تا تو از همه ی آن چیزها لذت ببری.

من از خدا خواستم تا به من کمک کنم تا دیگران را همانطور که او دوست دارد، دوست داشته باشم!

خدا گفت: سرانجام مطلب را گرفتی...



ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 28 خرداد 1391برچسب:, | 23:48 | نویسنده : باران

 



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد